همه ما در زندگی چیزهایی داریم که می خواهیم به آنها دست پیدا کنیم – داشتن شکل و ظاهری بهتر، ساختن یک کسب و کار موفق، داشتن یک خانواده فوق العاده، نگارش یک کتاب بسیار پرفروش، برنده شدن در یک رشته قهرمانی و غیره و غیره.

البته برای اغلب ما دست یافتن به آن اهداف با تعیین یک هدف مشخص و عملیاتی آغاز می شود. حداقل، این شیوه ای است که تا چندی پیش در زندگی خودم پیش گرفته بودم. هدف هایی را برای کلاس هایی که باید شرکت کنم در نظر می گرفتم، وزنه هایی که می خواستم در باشگاه بلند کنم (کی گفته سنم برای این کار زیاده؟!) و همچنین برای مشتریانی که می خواستم در کسب و کار خودم داشته باشم.

با این وجود چیزی که در حقیقت در حال متوجه شدن آن هستم این است که زمانی که در واقع نوبت به انجام دادن کارها و پیشرفت در این اموری می شود که برای شما اهمیت دارند، همیشه راه به مراتب بهتری برای انجام دادن آن کارها وجود دارد.

یک مثال ساده موضوع را کمی روشن تر می کند. شما هر هفته برای کوه نوردی با جمع دوستان، به کوه های اطراف تهران می روید. در این فعالیت، از آخرین دقایق روز پنچشنبه، یک اتفاق جالب شکل می گیرد که اگر خوب فکر کنید، اصلا به این موضوع ربطی ندارد که شما یا بقیه دوستانتان، برای روز جمعه چه هدفی دارید. این فرایند تقریبا به طور خودکار انجام می شود چون اجزاء آن، خودکار عمل می کنند. مثلا، ساعت 2 بعدازظهر یک ایمیل برای همه شما می آید که “بچه ها، من وسیله نقلیه فردا را جور کردم، خیالتون راحت…”. بعد ساعت 4 بعدازظهر یک ایمیل میاد که “من امرو سر راه، صبحانه فردا را خریدم، بعدا هزینه آن را با همه حساب می کنم…”. شب که از محل کار به خانه می رسید، می بینید لباس کوه فردای شما تمیز و مرتب جلوی شوفاز در حال خشک شدن است. صبح ساعت 5 بیدار می شوید و صدای بوق ماشین درب منزل را می شنوید، همه منتظر شما هستند…

خلاصه این فرایند را با خودتان مرور کنید. می بینید یک “سیستم” در حال کار است و این سیستم تقریبا کاری به اینکه شما صبح که از خواب بیدار شده اید، چه هدفی در کله شما بوده یا چه هدفی را روی کاغذ نوشته و روی مانیتور چسبانده بودید ندارد. این سیستم اگر اختلال ناجوری در آن پیش نیاید ممکن هست مدت های مدیدی، به همین شکل، به کار خود ادامه دهد.

آنچه من می گویم که از اهداف شما مهم تر است، وجود یک “سیستم” است.

اجازه دهید قدری بیشتر توضیح دهم.

تفاوت موجود بین اهداف و سیستم ها

تفاوت موجود بین اهداف و سیستم ها چیست؟

  • اگر یک مربی هستید، هدف شما برنده شدن در مسابقات قهرمانی است. سیستم شما چیزی است که تیم شما هر روز در تمرین های خود آن را انجام می دهد.
  • اگر یک نویسنده هستید، هدف شما نوشتن یک کتاب است. سیستم شما برنامه زمانی است که هر هفته برای نوشتن دنبال می کنید.
  • اگر یک دونده هستید، هدف شما دویدن در یک مسابقه ماراتن است. سیستم شما برنامه تمرین کردن در طی ماه است.
  • اگر یک کارآفرین هستید، هدف شما ساختن یک کسب و کار میلیون دلاری است. سیستم شما فرایند فروش و بازاریابی شماست.

حالا نوبت به سوالات واقعاً جالب می رسد:

اگر بطور کامل اهداف خود را فراموش کرده بودید و بر روی سیستم خود متمرکز شد بودید، آیا باز هم به اهداف خود دست پیدا می کردید؟

به عنوان مثال اگر شما یک مربی بسکتبال بودید و هدف خود مبنی بر برنده شدن در مسابقات قهرمانی را فراموش می کردید و تنها بر کاری که تیم شما هر جلسه در تمرین های خودش انجام می داد متمرکز می شدید، آیا همچنان به نتایج مورد نظر دست می یافتید؟

من فکر می کنم دست میافتید.

به عنوان یک مثال، من اخیرا مجموع تعداد کلمات مقالاتی که در سال جاری نوشته ام را جمع زده ام. در 12 ماه گذشته من بیش از 115000 کلمه نوشته ام. یک کتاب معمولی چیزی در حدود 50000 تا 60000 کلمه می باشد، بنابراین آنقدر نوشته ام که با آن بتوانم دو کتاب رو بطور کامل تکمیل کنم.

همه اینها فقط در حد یک شگفتی و موجب تعجب است، چرا که من هرگز هدفی برای نگارش مطالب خودم تعیین نکرده ام. من مقیاسی برای میزان پیشرفت خودم در رابطه با یک معیار مشخص قرار نداده بودم. من هرگز هدفی جهت شمارش کلمات برای هیچ مقاله بخصوصی تعیین نکرده بودم. هرگز با خودم نگفته بودم که امسال می خواهم دو کتاب بنویسم.

چیزی که بر روی آن تمرکز کرده بودم نگارش یک مقاله برای هر شنبه بود و پس از عمل کردن به این برنامه زمانی برای 12 ماه متوالی، نتیجه حاصل شده 115000 کلمه بود. من بر سیستم خودم و روشی که برای انجام این کار داشتم تمرکز کردم. در پایان از همان نتایج (حتی بهتر از آنها) بهره مند شدم.

اجازه دهید در رابطه با سه دلیل دیگری که شما بجای تمرکز بر اهداف باید بر سیستم ها متمرکز باشید، صحبت کنیم.

1- اهداف از حس شادی و خوشحالی فعلی شما کم می کنند

زمانی که برای دستیابی به یک هدف در تلاش هستید، “اساسا با خود می گویید: “هنوز به قدر کافی خوب نشده ام، اما زمانی که به هدف خودم برسم، عالی میشم.”

مشکل اساسی با داشتن چنین ذهنیتی این است که شما در حال القاء کردن این موضوع به خودتان هستید که همواره باید حس شادی و خوشحالی را تا زمان دست یافتن به مرحله و معیار مهم بعدی به تعویق بیندازید. “زمانی که به هدفم برسم، آنوقت خوشحال هستم. زمانی که به هدفم برسم، آنگاه موفق خواهم بود.”

راه حل: بجای هدف، متعهد به یک فرایند باشید.

انتخاب یک هدف بار بزرگی را بر روی شانه های شما قرار می دهد. آیا می توانید تصور کنید که اگر نوشتن دو کتاب در سال جاری را به عنوان هدف خودم در نظر گرفته بودم، چه حالتی پیش می آمد؟ حتی نوشتن این جمله هم موجب وارد شدن استرس به من است.

اما ما همیشه این کار را با خودمان انجام می دهیم. ما استرس بی موردی را برای کم کردن وزن، موفق شدن در کسب و کار یا حتی نوشتن یک رمان پر فروش به خودمان وارد می کنیم. در عوض، شما می توانید با تمرکز کردن بر فرایند های روزانه و متعهد ماندن به برنامه زمانی خودتان بجای نگران بودن برای اهداف بزرگی که زندگی شما را دگرگون می کنند، همه چیز را در زندگی خود ساده کنید و از استرس خودتان کم کنید.

زمانی که شما بجای عملکرد، بر روش انجام کار تمرکز می کنید، می توانید از زمان حال لذت ببرید و همچنین موجب ارتقاء خودتان شوید.

2- اهداف بطور عجیبی در تضاد با پیشرفت بلند مدت است

ممکن است تصور کنید که هدف شما موجب با انگیزه شدن شما در بلند مدت می شود، اما این موضوع همیشه درست نیست.

شخصی را تصور کنید که برای یک مسابقه دو میدانی — نیمه ماراتن که در حدود 21 کیلومتر است – – تمرین می کند. بسیاری از افراد ممکن است برای چند ماه متوالی به سختی کار کنند، اما دقیقا زمانی که مسابقه را به پایان می برند، دست از تمرین کردن بر می دارند. هدف آنها تمام کردن مسابقه نیمه ماراتن بوده و اکنون که آن را به پایان رسانده اند، این هدف دیگر برای انگیزه دادن به آنها وجود ندارد. زمانی که تمام تلاش و زحمت شما بر روی یک هدف خاص متمرکز است، پس از دستیابی به آن هدف دیگر چیزی برای هل دادن شما وجود دارد؟

این موضوع می تواند مانند نوعی “اثر یو یو” باشد، که مردم تحت تاثیر آن بطور متوالی به کار کردن برای دستیابی به یک هدف می پردازند و پس از مدتی دست از تلاش برای آن بر می دارند. چنین چرخه ای از کار و فعالیت در راستای پیشرفت بلند مدت، دستیابی به نتیجه را بسیار سخت می کند.

راه حل: نیاز به کسب نتایج فوری را رها کنید

هفته پیش در سالن ورزشی داشتم آخرین قدمها برای تمام کردن یک مسیر 3 کیلومتری را روی تردمیل انجام میدادم که درد اندکی در زانوی خودم احساس کردم. صدمه شدید یا دردناک نبود و فقط نشانه ای از خستگی در پایان تمرینات بود. یکی دو دقیقه ای درباره انجام دادن و ادامه تمرین فکر کردم. سپس با خودم گفتم من می خواهم این کار را برای همیشه در طول زندگی خودم انجام دهم و تصمیم گرفتم ادامه کار را به یک روز دیگر موکول کنم.

در موقعیتی شبیه به مورد بالا، داشتن یک ذهنیت مبتنی بر هدف به شما می گوید تمرین را تمام کنید و به هدف برسید. به هر حال، اگر هدفی را تعیین کنید و به آن نرسید، احساسی مانند شکست خوردن خواهید داشت.

اما با داشتن یک ذهنیت سیستم محور، مشکلی در گذشتن از این مرحله ندارم. طرز تفکر سیستم محور اصلا در رابطه با دستیابی به یک رکورد یا عدد خاص نیست، بلکه متعهد ماندن به فرایند و ترک نکردن تمرینات است.

البته این را می دانم که اگر هرگز تمرینی را از دست ندهم، آنگاه موفق به دویدن مسیرهای طولانی تری در بلند مدت می شوم و به همین دلیل است که سیستم ها با ارزش تر از اهداف هستند. اهداف در رابطه با نتایج کوتاه مدت است. سیستم ها در رابطه با فرایند های بلند مدت هستند. در پایان بدانید که سیستم همیشه برنده است.

3- اهداف بیانگر این موضوع هستند که شما قادر به کنترل کردن چیزهایی هستید که هیچ کنترلی بر روی آنها ندارید

شما نمی توانید آینده را پیش بینی کنید. (می دانم، تین یک واقعیت تکان دهنده است.)

اما هر زمانی که هدفی را تعیین می کنیم، سعی می کنیم آن را انجام دهیم. سعی می کنیم برنامه ریزی کنیم که در چه زمانی به چه چیزی دست پیدا می کنیم. سعی می کنیم بدون در نظر داشتن هرگونه برداشتی از شرایط محیطی و مسائلی که در حین کار برایمان رخ می دهند، پیش بینی کنیم که با چه سرعتی می توانیم به موفقیت دست پیدا کنیم.

راه حل: حلقه های بازخورد بسازید

هر جمعه من 15 دقیقه را صرف پر کردن یک صفحه گسترده (اکسل) با مهمترین اطلاعات در رابطه با کسب و کار خودم می کنم. به عنوان مثال، در یک ستون نرخ تبدیل مشتری را محاسبه می کنم (درصدی از بازدید کننده های وب سایت که هر هفته مشترک خبرنامه رایگان ایمیلی من می شوند). به ندرت در مورد این عدد خاص فکر می کنم، اما کنترل کردن آن ستون بطور هفتگی برای من یک حلقه بازخورد را فراهم می کند که به من می گوید آیا کارها را به درستی انجام می دهم یا خیر؟ زمانی که آن عدد کاهش پیدا می کند، می دانم که باید ترافیکی با کیفیت بالا را به سمت سایت خودم هدایت کنم.

از طرفی می دانم برای افزایش اعضاء خبرنامه، باید خوراک محتوایی خوبی هم به طور مرتب تولید کنم. این هدف باعث شده تا یک سیستم به طور خودکار عمل کند و من هر روز جمعه برای تولید محتوا وقت اختصاص بدهم. در زمان تولید محتوا، سیستم در حال کار است نه هدف.

حلقه های بازخورد برای ساخت سیستم های خوب اهمیت دارند، چرا که به شما اجازه می دهند تا روند بسیاری از موارد مختلف را زیر نظر داشته باشید، بدون اینکه احساس فشاری از این جانب داشته باشید که باید چگونگی پیش رفتن همه چیز را پیش بینی کنید. پیش بینی کردن آینده را فراموش کنید و سیستمی را ایجاد کنید که در زمان مورد نیاز برای اعمال تغییرات به شما هشدار دهد.

عاشق سیستم ها شوید

هیچ یک از موارد بالا برای نشان دادن بی فایده بودن اهداف نیستند. هر چند که من به این نتیجه رسیده ام که اهداف برای برنامه ریزی پیشرفت شما مناسب است و سیستم ها در واقع برای ایجاد پیشرفت مناسب می باشند.

اهداف می توانند مسیر حرکت را برای شما فراهم آورند و حتی در کوتاه مدت شما را به سمت جلو هدایت کنند، اما در نهایت یک سیستم با طراحی و برنامه ریزی خوب همیشه برنده است. داشتن یک سیستم است که از اهمیت زیادی برخوردار است. متعهد باقی ماندن به فرایند است که تفاوت نهایی را ایجاد می کند.