برای تبدیل شدن به یک «کارآفرین موفق» چه مقدمات و پیش شرط هایی نیاز است؟

کارآفرین یعنی کسی که یک بینش تجاری موفقی دارد، می تواند آرزوی تجاری خود را جامه عمل بپوشاند، و سپس با رشد دادن به آن، یک یا دو شرکت موفق راه اندازی کند.

1. تصمیم بگیرید و حرکت کنید

این یکی از اولین چیزهایی بود که من وقتی نخستین کارم را شروع کردم آموختم.

البته ناگفته نماند این که یک تصمیم بگیرید و برای نیل به هدف تعیین شده، گام های عملی بردارید کار بسیار سختی است و چه بسا چالش های گوناگونی پیش پای شما ظاهر شود.

به عنوان مثال من از این که شاید مرتکب اشتباهی شوم و زمان و سرمایه ام را ببازم، بسیار می ترسیدم.

اندکی بعد فهمیدم که اشتباه کردن لزوماً چیز بدی نیست.

شما از اشتباه های خود، درس و پند می آموزید و همین خطاهای ملال آور می تواند شما را در طی کردن بهتر مسیر، کمک کند.

اصولاً در دنیای کارآفرینی باید با چیزهای متعددی سر و کله بزنید: از استخدام و اخراج نیرو گرفته تا مسائل مربوط به بودجه پروژه ها، محل فیزیکی دفتر کار و طرح های تبلیغاتی.

وقتی شما یک کار را آغاز می کنید، روزها و هفته ها باید در خصوص این موضوعات و پرسش های ناشی از آن، در ذهن تان کلنجار بروید.

2. قرار نیست همه چیز در حد اعلا باشد

سال های سال، کار کردن بر پروژه ها پشت درهای بسته مرسوم بوده و خوب هم جواب می داده ولی امروزه چنین شیوه ای به درد نمی خورد.

وقتی من با کارآفرین های جوانی که به کار در یک چاردیواری بدون منفذ مشغول هستند، صحبت می کنم، می بینم که اکثر آنها به این دلیل کار در خفا را می پسندند و از ابراز وجود کناره می گیرند که از «مورد تمسخر قرار گرفتن» واهمه دارند.

ولی من به آنها گوشزد می کنم که مردم به دنبال یک محصول یا سرویس «کامل» نیستند، بلکه آنها یک فرد پر شور و اشتیاق را می خواهند که پشت یک کالا مشغول به کار است.

اگر مردم ببینند محصول تولیدی شما بخشی از مشکلات واقعی آنها را حل می کند، بسیار از شما سپاسگزار خواهند بود.

کسانی که به دنبال تولید محصولات «کامل و بی عیب و نقص» هستند، پول و زمان خود را هدر می دهند.

شما تا به حال چنین محصولی دیده اید؟!

چنین بلایی سر خود من هم بارها آمده. من اصولا آدم فوق العاده کمال گرایی هستم و بر روی ارائه کیفیت عالی بسیار وسواس دارم. ولی این احساس همیشه برای من کارساز نبوده.

چه بسیار محصولات و خدماتی که طراحی آنها را شروع کرده ام و به دلیل همین وسواس، مدت ها طول کشیده تا محصول کامل شود (تازه اگر واقعا بتوان گفت “کامل”) و وقتی به بازار آمده که دیگر دیر شده بوده و محصولات مشابه آن در بازار، گوی رقابت را بده بودند و یا کلا نیاز بازار به آن محصول، تغییر کرده بوده است.

اگر من به جای تولید یک محصول کامل و بی نقص، محصول نسبتاً قابل قبولی که می توانست تا حد زیادی رضایت مشتری ها را جلب کند، تولید می کردم، قادر بودم مبالغ هنگفتی از زمان و پول را از هدر رفتن، نجات دهم.

3. امان از عاشقی!

عجیب است که کارآفرین ها معمولاً عاشق ایده های خودشان می شوند… حتی اگر این ایده ها، به درد نخور و بنجل باشند!

دقیقاً مانند پدر و مادری که دلبسته نوزاد تازه متولد شده خود هستند، اگر چه این بچه می تواند از نگاه دیگران بسیار زشت و نخواستنی باشد!

شما برای کسب موفقیت باید واقع گرا باشید. لذا ضروری است که به هر چه در سر دارید یا بر روی میز کارتان گذاشته اید، قدری با دیده شک و تردید بنگرید.

از آن سو، به نظرات دیگران خیلی بها بدهید؛ به دنبال مشاوران و مربیانی باشید که بتوانند به شما کمک کنند؛ به طور منظم از آنها راهنمایی بگیرید؛ به دقت سخنان شرکای تان را گوش کنید و مهمتر از همه اینها، حرف و نظر مشتری های خود را کیمیا بدانید.

ولی طبق یک قاعده طلایی، در این خصوص متعادل عمل کنید: نه ایده های خود را بسیار سرسختانه و دیوانه وار بپرستید، و نه تمام گفته های دیگران را چشم بسته قبول کنید.

یک راه جالب برای این که ناخواسته، عاشق ایده های خود نشوید این است که خودتان را به گونه ای تربیت کنید و آموزش دهید که عاشق حل مشکلات مردم باشید.

4. وقت شناس باشید

گوش به زنگ همخوانی محصول – بازار (Product-Market Fit) باشید.

این واقعه زمانی رخ می دهد که یک محصول با تقاضای فراوان و شدید از سوی مشتریان پرشور مواجه شود.

در این حالت، بازار به روی دست اندرکاران تهیه، عرضه و فروش این محصول لبخند ملیحی می زند!

هر وقت شما توانستید به این نقطه برسید، آن گاه به عرضه محصول خود در بازار مبادرت ورزید، قبل از آن صلاح نیست. بعد از آن هم، دیگر گار از کار گذشته و باید کلی هزینه تبلیغات جهت رقابت با سایرین کنید.

اگر پیش از آن که مشتری ها بدانند محصول شما چیست و یا حتی پیش از آن که علاقه ای نسبت به آن نشان دهند، به ارائه آن در بازار اقدام کنید، خود را پیشاپیش یک بازنده به شمار آورید.

این موضوع علاوه بر این که فروش بی رمق کالا را به دنبال خواهد داشت، ارزش برند تجاری شما را نیز تا حدودی مخدوش می نماید و چه بسا ترمیم آن نیز بعدها به این راحتی صورت نپذیرد.

اصولاً اگر دید مشتری ها به محصول یا برند شما منفی گردد، تغییر این دید به سختی امکان پذیر است حتی اگر شما محصول تان را اصلاح و بهینه کنید.

خود من برای بازاریابی یکی از محصولاتم کلی خرج کردم و این زمانی بود که هنوز محصول را عرضه نکرده بودم. البته چوب این اشتباه را هم حسابی خوردم!

5. ریسک پذیر باشید

یکی از ویژگی های کارآفرین موفق این است که دل را به دریا می زند و وارد حیطه هایی می شود که شاید از دید انسان های محافظه کار، چندان عاقلانه نباشد.

البته همانطور که قبلاً هم گوشزد کرده ام، کارآفرین ها قبل از اقدام به چنین کارهای متهورانه ای، بررسی ها و مطالعات مفصلی انجام می دهند.

به هر حال ریسک پذیری جزئی از زندگی کارآفرین های موفق به شمار می رود.

6. سر جنگ نداریم

برخی کارآفرین ها می پندارند کسب و کار یعنی جنگ.

واضح است که در جنگ باید از خودتان دفاع کنید، نقشه های دشمن را شناسایی و خنثی نمایید و در یک کلام دمار از روزگار او در بیاورید ولی از من نصیحت، چنین چیزی واقعیت ندارد.

اگر شما به فرض بتوانید فروشنده بی رقیبی شوید و همه رقبای خود را از میدان به در کنید، تا هنگامی که سود و درآمدی عاید شما نشود، کار بزرگی انجام نداده اید.

من شخصا در هیچ یک از پروژه های خود بر قلع و قمع رقبا فکر نمی کنم (حتی زمانی که آنها قابلیت ها و طرح های من را به سرقت می برند).

به جای آن، من بر حل مشکلات مشتری ها و درآمدزایی هر چه بیشتر تمرکز می کنم.

واقعیت آن است که اگر شما بتوانید خود را به گونه ای بارز و معنی دار، از رقبای تان متمایز کنید، درآمدهای تان به طور صعودی افزایش خواهد یافت. به ویژه اگر شما در یک بازار بکر و بزرگ مشغول به کار باشید.

در این صورت، اصلاً مهم نیست رقبای شما چه می کنند، چرا که به هر حال فضای کافی برای همه وجود دارد.

7. استخدام آهسته و اخراج سریع

یکی از ابتدایی ترین کلیدهای موفقیت سازمان، استخدام افراد درست و مناسب، و نیز اخراج سریع کارکنان بی بازده است.

کارفرماهای بسیاری وجود دارند که با صرف زمان و انرژی فراوان می کوشند کارمندان مناسب و مورد نظرشان را بر اساس گذشته کاری آنها شناسایی و استخدام کنند ولی من با این روش موافق نیستم زیرا آنچه را که شما در یک مصاحبه شغلی به دست می آورید، معمولاً دید دقیقی از عملکرد فرد ارائه نمی کند.

وقتی من با افراد مصاحبه می کنم، اغلب در مورد آنچه که قبلاً انجام داده اند صحبت نمی کنم و حتی به رزومه آنها هم نگاه نمی اندازم.

به جای این کارهای کلیشه ای و کم فایده، من سوالاتی در ارتباط با کارهایی که آنها قرار است برای شرکت من انجام دهند، مطرح می نمایم.

اگر شما نیروهای بدی استخدام کرده اید، تعارف را کنار بگذارید و به سرعت آنها را اخراج کنید. در غیر این صورت تبعات زیان بار این امر گریبانگیر شما و شرکت تان خواهد شد.

مارک زوکربرگ (مدیر فیس بوک) افرادی را که به او وفادار بودند اما نمی توانستند به رشد سازمان کمک کنند، اخراج می کرد.

مدیر شرکت Zappos نیز به آن دسته از کارکنان خود که به راحتی اخراج شدن را نمی پذیرفتند، پول می داد تا خودشان کنار بکشند.

8. یک، دو، سه

ممکن است شما یک کارآفرین سریالی باشید. شاید هم کاری که اکنون در دست دارید، اولین تجربه شغلی شما باشد.

به هر حال فرقی نمی کند. بدانید که کار اول معمولاً سرشار از خطا و درس های آموزنده ای است که شما را در راه اندازی کسب و کار دوم تان کمک می کند.

دومی هم می تواند تا حدودی با اشتباه همراه باشد ولی معمولاً افراد در کسب و کار سوم، به پختگی لازم می رسند و آنجاست که سرمایه ای که طی این مدت صرف شده، بر می گردد و اوضاع مالی رو به راه می شود.

خاتمه بحث

خب، به پایان این مقاله رسیدیم.

سوالی از شما دارم: آیا به نظر شما برای این که یک کارآفرین خارق العاده شوید، باید این توصیه های هشت گانه را در یک روز پیاده کنید؟ پاسخ درست این است: مسلماً نه.

رشد در کارآفرینی و کسب و کار همانند رشد خود انسان هاست: به مرور زمان و اندک اندک رخ می دهد.

این، یکی از برترین تجربه های هر کارآفرین موفق است.

قرار نیست همه کارها یک شبه رو به راه شود. منتظر مجعزه نباشید.

توصیه من این است: یک بار دیگر توصیه های بالا را بخوانید؛ آنها را در معرض دید روزانه خود قرار دهید و برای تبدیل شدن به یک بیل گیتس یا استیو جابز دیگر، کار بر آنها را آغاز کنید.